جويندگان دين تا ستارة پروين
ايرانيان
در حديث و تاريخ
استعمال
کلمة «ايران» و ايراني در تاريخ صدر اسلام و نزد مسلمانان آن روز مرسوم و متداول
نبوده، و در آن روزگار اعراب و مسلمانان اوليه از ايرانيان، با عناوين
مختلفي چون فرس، عجم، موالي، خراساني و الفاظ ديگري نظير اين کلمات ياد ميکردهاند.
- فارس
يکي
از عناوين بارز ايرانيان که از دوران رسول اکرم(ص) و تاريخ صدر اسلام تاکنون در
نزد مسلمانان شهرت بسزايي داشته و از مهمترين، و معروفترين عناوين مردم ايران به
شمار ميرفته است، نام «فارس» ميباشد:
1.
مرحوم طبرسي در «تفسير مجمع البيان»، ذيل آية شريفة: «يا أيّها الّذين آمنوا من
يرتدّ منکم عن دينه فسوف يأتي الله بقومٍ يحبّهم و يحبّونه أذلّةً علي المؤمنين
أعزّةً علي الکافرين1؛ اي کساني که ايمان آورده ايد هر کس از شما از دين خود
برگردد خداوند در آينده جمعيتي را ميآورد که آنها را دوست دارد و آنها نيز
متقابلاً خدا را دوست دارند، و در برابر مؤمنان خاضع و متواضع، و در برابر کافران
نيرومندند.» چنين روايت کرده است: هنگامي که از رسول خدا(ص) دربارة اين آيه سؤال
کردند، حضرت دست مبارک خود را بر شانة سلمان زد و فرمود: «اين و ياران او و
هموطنان او هستند»، سپس فرمود: «اگر دين و در روايت ديگري اگر علم به ستارة پروين
بسته باشد و در آسمانها قرار گيرد مرداني از فرزندان فارس آن را در اختيار خواهند
گرفت».2
2.
در روايت ديگري که مفسّران ذيل آيه شريفة «وإن تتولّوا يستبدل قوماً غيرکم؛3 و اگر
شما [اي جمعيت عرب به دين و ايمان] پشت کنيد، خداوند مردم ديگري را به جاي شما بدل
خواهد گرفت»، نقل کردهاند، چنين آمده است: گروهي از ياران رسول خدا(ص) گفتند: يا
رسول الله، اين مردمي که خداوند آنان را در کتاب خود ياد کرده است چه کساني
هستند؟!
حضرت(ص)
دست مبارکش را به پاي سلمان که در کنار رسول خدا(ص) نشسته بود، زد و فرمود: «اين،
قبيلهاش و هموطنانش هستند». سپس فرمود: «قسم به پروردگاري که جان من در قبضة قدرت
اوست، اگر «ايمان» به ستارة پروين آويخته باشد، مرداني از مردم «فارس» آن را در
اختيار خواهند گرفت».
3.
در روايت کوتاه ديگري که دربارة ايرانيان از اميرمؤمنان علي(ع) نقل شده چنين آمده
است:
پيغمبر اکرم(ص) دربارة مردم فارس فرمود: همچنانکه شما (عربها) به خاطر حمايت از
دين، آنان را با شمشير خواهيد زد، دنيا منقضي نميشود و به آخر نميرسد، مگر اينکه
همين ايرانيان به خاطر تازه شدن اسلام و حمايت از قرآن، و پياده شدن دستورات
آسماني اين کتاب الهي، شما را با شمشير خواهند زد و با شما خواهند جنگيد.
4.
در نامهاي که رسول گرامي اسلام(ص) در دوران بعثت خود به خسرو پرويز ـ پادشاه
ايران ـ براي پذيرش اسلام نوشته، و آن را به وسيلة مردي به نام «عبدالله بن حذافه»
براي وي ارسال فرموده، چنين آمده است:
«نامهاي
است از محمّد رسول خدا به سوي کسراي برزگ زمامدار مردم فارس. سلام خدا بر کسي که
از هدايت راهنمايان پيروي نمايد و به خدا و فرستادة او ايمان بياورد و به يکتايي
خداوند و اينکه شريکي ندارد و اينکه محمّد(ص) بندة خدا و فرستادة اوست گواهي دهد.
من
تو را به سوي خداوند تبارک و تعالي دعوت مينمايم که فرستادة خداوند به سوي تمام
مردم هستم تا کساني را که رواني پاک و دلي زنده دارند، انذار کنم و حجّت و بيان
خداوند بر کافران ثابت گردد. اسلام بياور تا سالم بماني. اگر از پذيرفتن اسلام
امتناع ورزي، گناه همة ملت به گردن تو خواهد بود».6
در
اين نامه، همانگونه که ملاحظه ميشود پيامبر اکرم(ص) از پادشاه ايران به عنوان
«بزرگ زمامدار مردم فارس» ياد فرموده است.
5.
در حديثي که در رابطه با پيشگوييهاي رسول گرامي(ص) پيرامون آيندة ايرانيان حديثي
از آن بزرگوار نقل شده كه آن حضرت به مسلمانان مژده داده اند که مردم ايران دين
اسلام را خواهند پذيرفت و پس از پذيرفتن اسلام وفادارترين مردم نسبت به آن خواهند
بود و در راه گسترش آن بيش از هر ملت ديگر اخلاص و صميميت نشان خواهند داد، در آن
روايت چنين آمده است: «بهره و نصيب مردم فارس در دين اسلام از همة ملّتهاي ديگر
بيشتر و بزرگتر است».7
6.
در حديث كوتاه ديگري که در همين رابطه از آن برزگوار نقل شده، نشان ميدهد که
ايرانيان از اسلام بهرة بيشتري خواهند گرفت. هيچ ملّتي به اندازة آنها از منبع
روشني بخش وحي پرتو نخواهند گرفت، حديث چنين است: «سعادتمندترين عجمها نسبت به
اسلام، اهل فارس هستند».8
در
حديث ديگري که دربارة دينداري ايرانيان و ايمان و اعتقاد راسخ آنان نسبت به دين
حنيف اسلام از زبان گهربار آن حضرت بازگو شده، چنين آمده است:
پيامبر
بزرگوار به يکي از ياران نزديک خود به نام «ابو ايوب» که گويا از روي تعصّب عربيت،
يکي از ايرانيان را به خاطر اينکه زبانش فارسي بود سرزنش ميکرد فرمود: «اي
ابوايوب! او را به خاطر اينکه زبانش فارسي است، سرزنش مکن، چه آنکه اگر دين به
ستارة پروين بسته باشد، فرزندان فارس و مردم ايران به آن دست خواهند يافت».9
در
اين روايات چنانکه خوانندگان گرامي ملاحظه نمودند، پيغمبر اكرم(ص)، ايرانيان را
به عنوان فارسيان و مردم فارسي زبان ياد نموده، و به علاوه، با بيان آن جملة معروف
و تاريخي خود10 از تلاشهاي پيگير و مداومشان کوششهاي بيدريغ و پرثمرشان در
پيشبرد دين مبين اسلام، و همچنين جانبازيها و فداکاريها و از خود گذشتگيهاي
ايثارگرانة آنان در راه به ثمر رساندن اهداف آسماني قرآن، پيشگويي نموده است.
- عجم
کلمة
«عجم» نيز مانند کلمة «فُرس» يکي ديگر از عناوين ايرانيان در تاريخ اسلام است. و
تمام محدّثان، مؤلّفان و مورّخان اسلامي اين کلمه را چه در زمان گذشته و چه امروز
در مورد «ايرانيان» به کار برده، و از آنان به نام «عجم» ياد کردهاند، از اين رو
لازم است مقداري دربارة آن توضيح دهيم.
کلمة
«عجم» کلمهاي عربي و به معناي سخن مبهم و نامفهوم است و مقصود از آن، کسي است که
غيرعرب باشد، و اعراب اين کلمه را در مورد افراد غيرعرب به کار ميبرند.
در
«لسان العرب» (کتاب لغت) دربارة مادة «عجم» آمده است:
«عجم، به کسي گفته ميشود که عرب نباشد و منظور عرب، از کلمة عجم کساني هستند که
عرب زبان نباشند. بنابراين کلمة عجم کلمهاي است که تمامي اقوام و ملل مختلف جهان
را که غيرعرب باشند در بر ميگيرد، و همة دنياي غيرعرب را شامل ميشود.
با
دقّت و تتبّع بيشتر در ريشة اين لغت به خوبي روشن ميشود که گرچه اکثر اهل لغت
کلماتي چون عجم، عجمه، اعجام، اعاجم، و اعجمي را به معناي ابهام در سخن و نارسايي
در بيان و سخن نامفهوم و ناآشنا معنا کرده و کلمة عجم را به طور مطلق در معاني ياد
شده به کار برده و در کلية افراد غيرعرب استعمال نمودهاند، امّا در عين حال از
خلال سخنان آنها معلوم ميشود که لفظ عجم غير از معناي اصلي و واقعي آن، که مطلق
افراد غيرعرب باشند، از نظر استعمال، معنا و مفهوم ديگري دارد که با معناي اصلي آن
به طور کامل موافقت نميکند.
چنانکه
اين معنا بر صاحب «مجمع البحرين» و کتاب «المنجد في اللغـ[»
پوشيده و مستور نمانده و هر دوي آنها، آن را تصريح کردهاند.11و12 بنابراين کلمة
«عجم» نيز مانند کلمة «فرس» در لغت عرب يکي از عناوين مشهور ايرانيان است.
- واژه عجم در قرآن کريم
واژة عجم در قرآن کريم با لفظ اعجمي13 آمده است، ولي مفهومي که اين لغت در قرآن شريف دارد با مفهومي که در اصطلاح عرب در مورد ايرانيان به کار ميرود، تفاوت بسيار دارد.
زيرا:
کلمة اعجمي در اصطلاح قرآن مجيد به معني غيرفصيح و لکنت در زبان است و به کسي گفته
ميشود که نقصي در بيان او باشد، مثلاً قرآن کريم ميفرمايد: «و لو جعلناه قرآناً
أعجميّاً لقالوا لو لا فصّلت آياته أأعجميٌ و عربيٌ».14
اگر
قرآن را غيرفصيح نازل ميکرديم و الفاظ و معنايش نميشد، ميگفتند: چرا آياتش مفصل
و روشن نشده است، آيا ميشود قرآن اعجمي يعني: غير فصيح بوده و پيغمبر عربي و فصيح
باشد.15
در
آية ديگري که قرآن کريم موضوع اتّهام مخالفان را به پيغمبر اکرم(ص) مطرح ساخته، در
مقام رد گفتار نابخردانة کفار و مشرکان چنين آمده است: «و لقد نعلم أنّهم يقولون
إنّما يعلّمه بشرٌ، لسان الّذي يلحدون إليه أعجميٌّ و هذا لسانٌ عربيٌّ مبينٌ»16
ما ميدانيم که کفار ميگويند، اين قرآن را بشري به او تعليم ميدهد (اينان توجه
ندارند) که زبان يا لغت آن کس که تعليم قرآن را به او نسبت ميدهند، غير فصيح و
غير عربي است ولي اين قرآن زبان فصيح و عربي آشکار است».
اينک
به رواياتي چند که دربارة عجم وارد شده و مقصود از آن ايرانيان ميباشند، توجه
فرماييد:
1.
در «سفينةالبحار» مادة عجم مينويسد: عبدالله بن عمر از رسول خدا(ص) نقل کرده است
که آن حضرت فرمود: در عالم رؤيا گوسفندان سياهي را ديدم که گروه انبوهي گوسفند
سفيد داخل آنها شدند.
مردم
از آن حضرت پرسيدند يا رسولالله اين خواب را شما چگونه تعبير فرمودهايد؟
فرمود:
«تعبير خواب من اين است که عجم، هم در دين شما داخل خواهد شد، و هم در خون و نسب
شما يعني: هم به دين شما ايمان خواهد آورد، و هم با شما ازدواج خواهند کرد و خونش
با خون شما مخلوط خواهد شد».
مردم
با تعجب پرسيدند: يا رسولالله، عجم دين اسلام را خواهد پذيرفت و در خون ما با ما
شريک خواهند شد؟! فرمود: «آري. اگر ايمان به ستارة پروين آويخته باشد، مردماني از
عجم بدان دست خواهند يافت.».18
مؤيّد
اين روايت که منظور از عجم خصوص ايرانيان است همان رواياتي است که قبلاً دربارة
فارس يادآور شديم و ديگر تکرار نميکنيم.
2.
در جلد پنجم «صحيح» ترمذي، در باب «برتري عجم» مينويسد: رسول خدا(ص) سورة جمعه را
هنگام نزول، بر اصحاب ميخواند تا به اين آية شريفه رسيد: «و آخرين منهم لمّا
يلحقوا بهم؛19 و ديگراني که هنوز به ايشان ملحق نشده اند» مردي گفت يا رسول الله،
اينها چه کساني هستند که هنوز به ما ملحق نشدهاند؟ حضرت به او جواب نداد، و راوي
گفت: سلمان در ميان ما بود، حضرت دست مبارک خويش را بر سلمان نهاد و فرمود:
«به خدايي که جان من در دست قدرت اوست اگر ايمان در ميان ستارة پروين و در آسمانها
باشد، مرداني از اين گروه بدان دست خواهند يافت.»20
3.
در تفسير «مجمع البيان» ذيل آية شريفة «وآخرين منهم لمّا يلحقوا بهم».21 از امام
باقر(ع) نقل شده است که فرمود:
«آنها
عجمها و کساني هستند که به لغت و زبان عرب تکلّم نميکنند».22
4.
در تفسير علي بن ابراهيم قمي، در ذيل آية شريفة «و لو کان نزّلناه علي بعض
الأعجمين فقرأه عليهم ما کانوا به مؤمنين؛23 اگر قرآن را بر فردي عجم فرو ميفرستاديم
اينان [يعني: عربها]، هرگز ايمان نميآورند. از امام صادق(ع) نقل کرده است که آن
حضرت فرمود: آري، اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب بدان ايمان نميآورد، ولي بر
عرب نازل گشت و عجم ايمان آورد و اين فضيلت عجم است.24
5.
مرحوم شيخ مفيد(ره)، در کتاب «اختصاص» مينويسد:
چنين به ما رسيده است که روزي از روزها سلمان فارسي، رضي الله عنه، وارد مسجد رسول
خدا(ص) گرديد، و اصحاب و ياران پيغمبر اکرم(ص) از او تجليل کردند و مقدمش را گرامي
شمردند و به خاطر بزرگواري، محترم بودن، ريش سفيدي و مکان و منزلتي که نزد رسول
خدا(ص) داشت او را در صدر مجلس نشانيدند.
طولي
نکشيد که عمر بن خطاب وارد شد، و در ميان اصحاب، سلمان فارسي را ديد که در صدر
مجلس نشسته است. نگاهي به سلمان انداخت و گفت: اين مرد عجمي که در صدر مجلس نشسته
است ديگر چه کسي است؟!25
اين
سخن به گوش پيغمبر اکرم(ص) رسيد، حضرت به منبر رفت و خطبه خواند و فرمود:
«به
درستي که مردم از زمان آدم ابوالبشر(ع) تاکنون مانند دانههاي شانه به هم پيوسته و
مرتبط و يکسانند، و هيچ عربي بر هيچ عجمي و هيچ سرخ پوستي بر هيچ سياه پوستي فضيلت
و برتري ندارد مگر به وسيله تقوي، سلمان دريايي است که به آخر نميرسد، سلمان گنجي
است که تمام نميشود و فاني نميگردد، سلمان از ما اهل بيت است».26
به
هر حال، در روايات اسلامي اخبار و احاديث بسياري راجع به ايمان و فضائل عجم و
استقبال آنان از دين مبين اسلام آمده است که البته برخي از آنها ويژة ايرانيان است
و برخي ديگر شامل غير ايرانيان هم ميشود امّا بيشتر آنها صريح در ايرانيان است، و
از اين قبيل روايات در کتابهاي اهل سنّت هم ديده ميشود که ما را مجال ذکر همة
آنها در اين مجموعة كوتاه نيست و هدف ما در بازگو نمودن اينگونه احاديث تنها بدين
منظور است که روشن معمولاً مقصود روايات از عجم، ايرانيان بوده است و اگر بر
ديگران هم کلمة عجم اطلاق شده به نحو عموم بوده امّا از ايرانيان (به طور خاص) ياد
شده است.
سیّد اسدالله هاشمی شهیدی
ماهنامه موعود شماره 104
پينوشتها:
1. سورة مائده (5)، آية 54.
2. تفسير مجمع اليبان، ج 3، ص 208، نور الثقلين، ج 1، ص 642 و ابونعيم در «حليه»،
ج 6، ص 64 حديث را با عبارت «لو کان العلم منوطاً بالثريا لتناوله رجالٌ من أبناء
فارس» نقل کرده است.
3. سورة محمّد(ص) (47)، آية 38.
4. نورالثقلين، ج 5، ص 46 و بحارالأنوار، ج 67، ص 168.
5. بحارالأنوار، ج 67، ص 174 و قرب الاسناد، ص 52.
6. بحارالأنوار، ج 20، ص 389 و تاريخ بغداد، ج 1، ص 132 و سيرة حلبي و اعيان
الشيعه، و کامل التواريخ با مختصري اختلاف.
7. کنزالعمال، ج 12، ص 90، ح 34126.
8. همان، ح 34125.
9. همان، ح 34133.
10. مقصود؛ جملة «لاتنقضي الدنيا حتي يضربوکم علي تأويله» در حديث سوم ميباشد
11. مجمع البحرين، مادة عجم.
12. المنجد، مادة عجم.
13. اعجمي، عجمه، اعجام در اصل لغت به معناي ابهام و عدم فصاحت و لکنت در زبان است
و اعجمي به کسي گفته ميشود که در بيان او نارسايي باشد، خواه عرب باشد يا غير عرب
و چون عربها از بيان افراد غيرعرب اطلاعات ناقصي داشته اند، از اين لحاظ ديگران
را عجم خوانده اند.
14. سورة فصلت (41)، آية 44.
15. راغب در مفردات ميگويد «الاعجم من کان في لسانه عجمه عربياً کان أو غير عربي»
يعني: اعجم، به معناي غير فصيح است و اعجم کسي است که در زبان او لکنت باشد، خواه
عرب باشد يا غيرعرب.
16. سورة نحل ()، آية 103.
17. اقتباس از قاموس قرآن، ج 4، صص 298-297.
18. سفينـ[البحار مادة عجم، ج 2، ص 165.
19. سورة جمعه ()، آية 3.
20. قاموس قرآن، ج 4، ص 298.
21. سورة جمعة ()، آية 3.
22. مجمع البيان، ج 9، ص 284.
23. سورة شعراء ()، آيات 199،198.
24. بحارالأنوار، ج 67، ص 174.
25. عبارت عربي متن چنين است: «من هذا العجمي المتصدر فيما بين العرب».
26. اختصاص مفيد، ص 341. منبع:http://srasadian.blogfa.com/post-144.aspx